سرسختی اش را از پدرش به ارث برده بود. شبیه خانم دکتر های دیگر نبود! ما دائم باید جواب همسایه ها و غریب ترها را می دادیم که چرا خواهرتان با اینکه پزشک است و شبانه روز کار می کند این چنین ساده پوش و ساده زیست است؟ چرا ماشین ارزانی سوار می شود؟
هر از گاهی میشنیدیم ارزاق میخرد و با کمک واسطه ها بین خانوادههای کم درآمد توزیع میکند. اما هیچ وقت به رویش نمی آوردیم. شبانهروز بیماران را ویزیت می کرد. با وجود ضعف و خستگی حتی در حالی که سرم به دست داشت حاضر نبود پست خود را ترک کند. بالاخره کرونا به ریه هایش حمله کرد و در همان بیمارستان محل کارش بستری شد.
بعد از شهادتشان خیلی از فعالیتهای خیریه ایشان آشکار شد. از سربازها ویزیت نمیگرفت، به آن ها دلگرمی میداد و گوشزد می کرد که سرباز وطن باید مراقب جسم و جانش باشد. خیلی ها امروز دلیل ساده زیستی او را فهمیده اند، او هرچه داشت توشه آن دنیایش کرده بود.