زهرا کیخا

زهرا کیخا

فعال در تغسیل اموات کرونایی

زهرا کیخا

روزهای اوج کرونا در زاهدان بود. پدرم گفت: برای تغسیل خانمها نیرو کم داریم. آن شب تا صبح خوابم نبرد. به حرفهای پدرم که رفیقم است فکر کردم. به اینکه حتی این توانایی را در من دیده. تصمیمم را گرفته بودم. گفت میسپارمت به خدا و اهل بیت.

روز اول که چشمم به متوفی افتاد، خیلی ترسیدم. پشیمان شده بودم. ولی وقتی تماس گرفتند و گفتند تعداد فوتی ها زیاد شده، راهی شدم . وارد سالن تطهیر که شدم همه خیلی تعجب کردند .یکی گفت تو داوطلبانه غسال شدی. هم سن و سال های تو هنوز از تاریکی میترسند. واقعاً شیر مادر حلالت!

اوایل تحمل وزن لباس های مخصوص و گرما برایم سخت بود. اما کم کم طاقتم بیشتر شد. خیلی از اقوام به پدر و مادرم کنایه زدن که « دختر ۱۶ ساله تون رو دستی دستی به کشتن میدین. مگه از بچه تون سیر شدین؟» اما من تو غسالخونه فهمیدم مرگ چقدر به آدم ها نزدیکه