در دهة۷۰ وقتی آتش مهاجرت از روستا به شهر شعلهور بود، زوج روستاییای که یک سال بود ساکن تهران شده بودند، به روستا برگشتند. آنها در آن زمان دختر پنجسالهای داشتند و در انتظار بهدنیاآمدن پسرشان بودند. وقتی دیدند نوجوانان در روستا هیچ جایگاهی ندارند، به فکر تأسیس هیئت ویژة نوجوانان افتادند. با تلاشهای این زوج در سالی که مزین بود به نام امیرالمؤمنین(ع)، هیئت علیبنابیطالب(ع) راهاندازی شد. فعالیتهای این هیئت در ابتدا با جلسات خانگی قرآن شروع شد. کمکم انواع فعالیتها در آنجا به راه افتاد؛ مانند نوارخانه، کتابخانه، مهد کوثر، صندوق قرضالحسنة مولود کعبه، کانون فرهنگی مولود کعبه، نوای زینب، نشریه و… . فعالیتهای فرهنگی در روستا بهکمک نوجوانان رونق گرفته بود. آقارضا و زهراخانم از وقتی که فعالیتهای فرهنگی را شروع کرده بودند، نیاز مردم روستا را در نظر داشتند. تا آنکه در دهة۸۰ اشتغال جوانان را مسئلة اصلی روستا دیدند. برای همین آقارضا بعد از نامزدی در شورای روستا و انتخابش از سوی مردم، چند دوره فعالیت و خدمت در راستای آبادانی روستای مالواجرد انجام داد. امروز این روستا علاوه بر آنکه هیچ بیکاری ندارد، مهاجرت معکوس نیز در آن اتفاق افتاده است.
خانم صادقی هم مسیر دیگری در پیش گرفت و قدم در راه تشکیل تعاونی زنان برداشت. بانوان روستایی دست به دست هم دادند و یک شرکت تعاونی زنان تأسیس کردند که انواع فعالیتهای اقتصادی بر اساس نیاز روستا و مردم در آن انجام میشد. فرزند سوم خانواده در آغاز فعالیتهای شرکت تعاونی به دنیا آمد. فعالیتهای تعاونی بیشمار بود؛ از راهاندازی فروشگاه مصرف گرفته تا راهاندازی کارگاه قالیبافی، بهثمررساندن واحد تولید و فراوری محصولات لبنی، ایجاد مرکز بومگردی و… . تا پیش از راهاندازی فروشگاه مصرف، مردم روستا مجبور بودند برای تأمین مایحتاج روزمرة خود به شهر بروند. در کنار همة این مشغلهها خانواده دلش عضو دیگری میخواست و زهیر، فرزند چهارم خانواده متولد شد. تعاونی زنان آفتابگردان بههمت زهراخانم توفیقات بسیاری کسب کرده و تا امروز برای چندین دوره توانسته است در سطح استان و کشور نمونه شود.