شهید منوره کفایی زاده

شهید منوره کفایی زاده

ام شهدا

همسرش می گوید: محمد، خُلق مردم را تنگ کرده بود آنقدر که اصرار میکرد ورقه رضایت جبهه را امضا کنم.به منور گفتم:« محمد میخواهد توی این وضع که من آنقدر دست تنها هستم به جبهه برود».فقط گفت: « در پناه خدا..».گفتم:« ما دوتا شهید دادیم، دوتا مجروح دادیم. وحید توی جبهه است، محمد کجا برود؟»گفت:« شما برای رضای خدا امضا کن!»..مکه رفتیم، گفتم: منور! چرا اینطوری شدی؟ گفت: شیخ حسین! از دنیا کنده شدم. دلم برای علی و حسن و وحیدم تنگ شده. گفتم: اینقدر خودت را عذاب نده، استراحت کن! نمی‌خواهد راهپیمایی برائت از مشرکین بیایی!گفت: اگر نیایم، حجم درست نیست؛ فردا روز بی بی ام فاطمه زهرا سلام الله علیها است.در راهپیمایی شرکت کرد. پیکرش را با پهلوی شکسته، صورت خرد شده و چادر غرق خون پیدا کردیم. منورم را کنار بچه های شهیدش به خاک سپردیم.