طاهره غفوری

طاهره غفوری

کرونا افتاده بود به جانِ مردم و حریف می‌طلبید. با اینکه خودش در بستر بیماری افتاده بود، دلش طاقت نمی‌آورد بیکار بنشیند. دست به زانو گرفت. یاعلی گفت و با همسرش راهی میدان شد. چشمش به ماسک‌ها و گان‌های دوخته‌شده که افتاد، فکر کرد برود سراغ خیاطی و دوخت ماسک و گان. ظرف چند روز کار را یاد گرفت و نشست پشت چرخ. دستش که به چرخ‌خیاطی می‌رفت، یاد روزهایی می‌افتاد که پشت‌جبهه برای رزمنده‌ها لباس می‌دوخت. روی شیشۀ جلو و عقب ماشینش هم نوشته بود: «ماشین تحویل وسایل دوخت و ماسک». وقتی پشت وانت می‌نشست تا وسایل را توی شهر پخش کند، مي‌رفت به دوراني كه با وانت توی جبهه مهمات و مواد غذایی توزیع می‌کرد. آن روزها یک پایش توی بسیج و جهادسازندگی بود و پای دیگرش وسط آموزش‌های نظامی‌امدادی. توی خانه‌اش هم آچارفرانسه بود. با دو دست کاسه‌بشقاب، زندگی‌اش را توی خانة نیمه‌کاره‌ای شروع کرد.
پسر اولش را حامله بود که با همان حال‌وروزش به میدان تیر می‌رفت. وقتی هم که ملیحه را حامله بود، چادربه‌کمر داشت طاق‌های پایگاهی را می‌زد که قرار بود بشود اولین پایگاه بسیج محله. در همۀ شاخه‌های بسیج خواهران فعال بود. توی جهادسازندگی روستایی هم کار می‌کرد؛ از لباس‌دوختن و دروکردن زمین رزمنده‌ها تا درخت‌کاری برای محیط و کمک به خانواده‌هایی که مرد خانه‌شان توی جنگ بود یا شهید شده بود.
بعد از جنگ هم خانه‌اش را بیت‌الزهرا(س) کرد؛ مکان مذهبی و فرهنگی‌ای برای تبلیغ دین و برگزاری انواع کلاس‌های اخلاقی و قرآنی و رسیدگی به مستضعفان.
بیت‌الزهرا(س) توی روزهای کرونا هم بیکار نبود. طاهره‌خانم آنجا را کرده بود مقر کمک‌های مردمی و آماده‌کردن تجهیزات مقابله با کرونا. از ظرف‌های بسته‌بندی آب‌میوه گرفته تا بسته‌های معیشتی، گوشۀ بیت‌الزهرا(س) پهن بود. میزی برای دریافت کمک‌های مردمی جلوی در گذاشته بودند. وانتی هم به اسم موکب بیت‌الزهرا(س) به تهران می‌رفت و مواد ضدعفونی‌کننده می‌آورد. طاهره‌خانم به‌همراه همسرش آن‌ها را رایگان بین مردم پخش می‌کرد.‌ کرونا روزبه‌روز جولانش داشت بیشتر می‌شد؛ اما طاهره‌خانم و همشهری‌هایش از پای نمی‌نشستند. خانم غفوری با همان تن بیمارش تا روزهای آخر کرونا توی میدان بود. دلش نمی‌خواست یک لحظه را برای کمک از دست بدهد؛ درست مثل تمام روزهای انقلاب و جنگ.